خبر دارید که مغز آدم بدون اینکه حتی خودش بداند، اشتباه میکند؟
در حقیقت، حین خواندن این مطلب هم احتمالا چند اشتباه از مغز شما سر میزند. بله، درست خواندید. مغز آدم پر است از تعصب و فقط شما هم نیستید. در مورد همه ما صدق میکند. شبیه یک زندانی که آنقدر پشت میلههای زندان زندگی کرده که اصلا یادش رفته که میلهها وجود دارند.
پس باورهایتان شما را در زندان خود نگه میدارند و تعصبات فردی ادراک شما را منحرف میکنند. اینها همیشه باعث اشتباه در قضاوتهای شما میشوند و بدترین بخش قضیه این است که شما نسبت به این پدیده آگاه نیستید.
اما خبر خوب این است که الگوهای فکری که از طریق تمرینهای ذهنی شکل میدهید، درست در حین وقوع اشتباهات، شما را نسبت به آنها آگاه میکنند.
این شما و این ۷ اشتباه رایج مغز. به همراه تمرینی برای کنترل ذهن و افزایش هشیاری.
۱. سکون را به حرکت برای رسیدن به اهداف ترجیح میدهید.
تا به حال شده که خودتان را در سینما مجبور به تحمل یک فیلم بد کنید، فقط به این خاطر که پول بلیتش را دادهاید؟ تنها نیستید. حقیقت این است که بیشتر ما ترجیح میدهیم با دیدن یک فیلم بد زجر بکشیم ولی نرویم یک کار جذاب و خوب انجام دهیم. چرا؟ زیرا پولش را دادهایم!
علم تکامل میگوید که ما مایلیم از تهدیدها دوری کنیم و این میل به ما امکان داده که در میلیونها سال از دست حیوانات وحشی نجات پیدا کنیم. این تمایل در طول نسلها به ما منتقل شده است و سخت است که «حداقلسازی ضرر» را کنار بگذاریم و به «حداکثرسازی سود» روی بیاوریم. برای همهٔ ما سخت است.
اما در دنیای امروز دیگر نیازی نیست اینگونه زندگی کنیم. بسیاری از کارآفرینهای بزرگ مثل استیو جابز با درک این موضوع زندگیشان را متحول کردند.
برای این تغییر بهتر است از خودتان بپرسید «در زندگی بزرگترین خواستهام چیست؟» آدمها به طور طبیعی به سمت چیزهایی میروند که بیشترین اهمیت را برایشان دارند و به خودشان فرصت پرورش رویاها را میدهند.
۲. احتمالات را اشتباه حدس میزنید.
اگر سکه بیندازید، احتمال اینکه شیر یا خط بیاید ۵۰ به ۵۰ است. بیایید فرض کنیم که ۲۳ بار پیاپی خط آمده است. پس حتما دفعهٔ بعدی شیر میآید. درست است؟ خیر!
واقعیت این است که احتمال شیر یا خط همچنان ۵۰-۵۰ است. ۲۳ نتیجهٔ قبلی تاثیری بر نتیجهٔ جدیدترین سکهاندازی ندارند. اما با این حال، ما آدمها عادت داریم که بر اساس نتایج قبلی، انتظار یک خروجی غیرمنطقی را داشته باشیم.
یک راهحل ساده وجود دارد: تمرین هشیاری را به کار بگیرید. و در اینجا منظور از تمرین هشیاری این است: صبر کنید. و یک نفس عمیق بکشید.
نفس عمیق باعث میشود که ذهنیتهای غیرمنطقی شما پاک شوند. مجبور میشوید دوباره اتصالهای مغزی را برقرار کنید و این بار با خودِ منطقیتان حرف بزنید. با یک نفس عمیق، شما با فکر باز به حال بر میگردید و کمتر احتمال دارد که تحت تاثیر افکار غیرمنطقی قرار بگیرید.
۳. خودتان را قانع میکنید که تصمیمهای بد، خوب هستند.
تا به حال شده که خودتان را قانع کنید که خریدن یک جفت کفش اضافه، چندان هم فکر بدی نیست؟ اگر بله، در آن لحظه اختلال ادراکی شدهاید.
این اختلال زمانی که رخ میدهد که شما دو فکر متضاد دارید ولی همزمان نمیتوانید به هر دو فکر کنید. دوست دارید که خودتان را یک تصمیم-ساز زیرک بدانید و یک تصمیم بد، با این تصویر ذهنی همخوانی ندارد. بنابراین خودتان را قانع میکنید که این تصمیم خیلی هم خوب بوده و با تصوری که از خودتان دارید همخوان است.
بهترین راه برای چیره شدن بر اختلال ادراکی این است که همیشه نسبت به تمایل خود به توجیه آوردن برای تصمیمهای بد، هشیار و گوش به زنگ باشید. و با این هشیاری میتوانید در لحظه مانع از اجرای تصمیمهای بد شوید.
وقتی این تصور ذهنی که همیشه تصمیمهای بدون نقص میگیرید را کنار بگذارید، خواهید پذیرفت که آن تصمیم بد کار شخصی شخیص خودتان بوده و در نتیجه از آن درس میگیرید، نه اینکه آن را به گردن زمین یا زمان بیندازید و غیرمنطقی فکر کنید.
خودآگاهی باعث میشود شما تمایل به توجیه کردن را کنار بگذارید و از اشتباهات خود درس بگیرید. به مرور مهارت تصمیمگیری شما هم بالا میرود.
۴. به اطلاعاتی بیشتر توجه میکنید که تاییدکنندهٔ باورهای شخصی شما باشند.
تا به حال شده که یک خودروی جدید بخرید و بعد ناگهان متوجه فراوانی آن مدل در خیابانها شوید؟ دلیلش این است که مغز آدم همیشه مشغول جذب اطلاعاتی است که واقعیتهای زندگی او را تایید کنند.
سوال: «شما معمولا به سراغ افرادی میروید که جهانبینیتان را تایید میکنند یا از آنها دور میشوید؟»
به گمانم معمولا دوستان و اطرافیان آدم بیشتر با عقاید او موافقند تا مخالف. به این پدیده میگوید «تعصبِ تایید». ما به اطلاعات و ایدههایی تمایل پیدا میکنیم که مماس با باورهایمان هستند. یعنی که تبدیل به افرادی کوتهفکر با خلاقیت اندک و تفکرات محدود میشویم.
اشتباه نکنید. منظورمان این نیست که دوستانتان را دور بریزید. بلکه باید خودتان را اصلاح کنید طوری که توجهتان به تمام باورها و عقاید و افکار، به یک اندازه دقیق و واقعی باشد؛ حتی اگر آنها مال خودتان نیستند و برخی را قبول ندارید.
این توانایی در بین مردم خیلی نادر است. ولی برای خلاقیت و رشد خیلی اهمیت دارد. در ضمن معنایش این است که در یک جهانبینی رو به زوال، گیر نمیافتید.
اگر میخواهید بر محدودیتهای فردیتان چیره شوید، حتما نسبت به این تمایل محدودکننده هشیار شوید.
۵. عوامل انتخاب را با نتایج اشتباه میگیرید.
آیا دانشگاههای بزرگ دنیا مثل هاروارد به خاطر داشتن برنامههای آموزشی عالی، موفق به تحویل آدمهای دانشمند به جامعه میشوند؟ یا دلیلش این است که فقط از بین باهوشترین آدمها دانشجو میپذیرند؟
فارغالتحصیلهای هاروارد احتمالا بدون تحصیل در این دانشگاه هم موفق میشدند. اما بگذریم، نباید خروجیهای موفق این دانشگاه را به سبک آموزش آن نسبت داد، زیرا فرآیند گزینش مهم است. هاروارد فقط افرادی را قبول میکند که در مسیر موفقیتند.
هیچ شناگر مطرحی را پیدا نمیکنید که با تمرین، صاحب بدنِ قهرمانی شده باشد. بلکه آنها با مشخصات فیزیکی مناسب به دنیا میآیند و سپس تمرینهای مناسب باعث تقویتشان میشوند. پس چرا هنوز در دنیا این مشکل را داریم که موفقیت را به عوامل اشتباه نسبت میدهند؟
هنوز با دیدن یک آگهی در تلویزیون گول میخوریم. وقتی یک مدل باریکاندام یک نوشیدنی انرژیزا میخورد، فکر میکنیم که آن نوشیدنی باعث اضافه وزن برای هیچ آدمی نخواهد شد. اما در عمل، حقیقت فرسنگها از محتوای آن تبلیغ دور است. همه با خوردن نوشابههای قندی چاق میشویم و بدنمان از فرم ایدهآل فاصله میگیرد.
راهحل چیست؟
هرگز ارزش ظاهری چیزها را مهم نپندارید. هر روز نسبت به پیامهایی که به شما میرسند هشیار باشید. مهمتر اینکه، متوجه تاثیر این پیامها بر رفتار خودتان باشید.
۶. به درک خودتان اجازه میدهید که فریب بخورد.
تا به حال شده که خودرویی را به ۲۰ درصد تخفیف نسبت به قیمت اولیهاش بخرید؟ یک شلوار ۱۰۰ دلاری که نسبت به دیروز ۵۰ دلار افت قیمت داشته را چطور؟ به خیال خودتان بُرد کردهاید، نه؟
اگر قیمت آن شلوار ۲۰ دلار بوده باشد چطور؟ هنوز هم بُرد است؟ نه. قربانی شدن واژه بهتری است.
«اثر قلاب» پدیدهای شناختی است که باعث میشود شما وابستگی زیادی به اولین اطلاعاتی که به مغزتان وارد شده، پیدا کنید. در نتیجه از آن اطلاعات به عنوان مرجع استفاده میکنید. فروشگاهها همیشه از این ترفند برای قانعسازی شما استفاده میکنند.
در فروشگاه پلاکاردی میبینید که روی آن نوشتهاند «حراج. تمام پیراهنهای ۱۰۰ دلاری به ۴۰ دلار فروخته میشوند. عجله کنید، حراج یک روزه است.»
و شما با دیدن آن، به خودتان میگویید: «من دقیقا دنبال چنین فرصت خوبی میگشتم. ۵۰٪ تخفیف یعنی مُفت. هر چه نباشد، جنسش از پیراهنهای ۴۰ دلاری بهتر است.»
قلاب در دهان ماهی گیر کرده و شما بیاختیار آن پیراهن را میخرید. این در حالی است که اگر قیمت آن از اول ۴۰ دلار بود، شاید حتی نگاهش هم نمیکردید. ولی وعدهٔ ۶۰ درصد تخفیف شما را گول زد.
سیمکشی مغز ما طوری است که در معرض اولین اطلاعات ورودی هستیم و برای مدتی چیزهای دیگر را از یاد میبریم.
بهترین راهحل این است که هشیار باشیم و بدانیم که اینگونه اطلاعات ما را به اشتباه میاندازند. روی معیارهای مهم تمرکز کنیم و تصمیمگیریمان را بر اساس آنها تقویت کنیم.
۷. درگیریهای فکری را کنترل نمیکنیم.
حتما شده که در موقعیتی، با چند انتخاب روبرو شوید و به خاطر تعدد آنها نتوانید تصمیم بگیرید. به این میگویند پارادوکس انتخاب.
وقتی چند گزینه داشته باشیم، معمولا مغزمان خاموش میشود. ذهنمان درگیر میشود و راهمان را میگیریم و دور میشویم. در دیگر زمانها، خیلی ساده تسلیم میشویم و با یک انتخاب بدون فکر، فقط خودمان را از مهلکه دور میکنیم. در دنیای امروز که تحت بمباران اطلاعات هستیم، این اتفاق بیشتر رخ میدهد.
راهحل؟ گزینههای خود را محدود کنید. انتخابها را به روشی سیستماتیک حذف کنید تا فقط گزینههای مناسب باقی بمانند. توجه بیشتری به نتایجی داشته باشید که میخواهید با این تصمیم به آنها برسید. این باعث میشود اهدافتان شفافتر شوند.
بهتر است برای پرهیز از درگیریهای فکری، به طور منظم اهداف خود را مرور کنید. روی دستاوردهایی که میخواهید تمرکز کنید و یک فهرست بسازید. با این کار میتوانید انتخابهایی را که هر روز به سمتتان میآیند فیلتر کنید و تحت تاثیر تبلیغات قرار نگیرید. در عوض روی چیزهایی بیشتر وقت خواهید گذاشت که اهمیت بیشتری دارند. و چیزهای غیرمهمِ کمتری شما را از مسیر اصلی دور میکنند.
توصیفی برای درک بهتر هشیاری
تصور کنید که در ساحل به تماشای موجها (افکارتان) در اقیانوس (ذهنتان) نشستهاید. شما دارید کل صحنهٔ اقیانوس را نگاه میکنید، از جمله امواجی که بالا میروند و فرود میآیند. یک منظرهٔ آرامشبخش و وسیع.
اما دیر یا زود ذهنتان درگیر یکی از امواج میشود. کم کم با آن یک موج (یک فکر) گلاویز میشوید و در آن لحظه، هشیاری شما دچار انقباض میشود. شما دیگر به کل منظره (ذهنتان و الگوهای آن) نمینگرید.
در آن لحظهای که متوجه این اتفاق میشوید، دوباره کنترل ذهنتان را به دست میگیرید و فوکوس خود را از روی یک موج بر میدارید و کل منظره اقیانوس (ذهنتان) را در قاب ذهنتان میگنجانید.
این کار یک «تمرین افزایش هشیاری» است. یک جور مدیتیشن فعالانه. با انجام مداوم آن در حالی که آگاهی و هشیاری شما افزایش مییابد، درکتان نسبت به الگوهای محدودکنندهٔ ذهنی هم بالا میرود. و تبدیل به آدمی با کارایی بالاتر و زندگی بهتر میشوید.
با درک این راز بر تمایل مغز به اشتباه کردن چیره شوید.
برای شش ماه آینده تلاش کنید یک «تمرین افزایش هشیاری» برای خودتان خلق کنید. با روش کنترل تنفس، به تماشای وضعیت روانی و افکار خود بنشینید و روی چیزهایی که در این لحظه و حال رخ میدهند، تمرکز کنید. با این کار میتوانید بیشترین هشیاری را به دست بیاورید و کمترین اشتباهات را انجام بدهید.
اگر میخواهید از زنجیرهای نامرئی که شما را محصور کردهاند رها شوید، حتما یک تمرین شخصی داشته باشید و نسبت به الگوهای روانی خودآگاهی بیابید. سپس میتوانید از روی موانعی که در مسیرند، عبور کنید.
منبع: Live Hack