یادِ خرسی که در شمال ونکوور پس از عادت کردن به غذای انسانها با دارو کشته شد، در شبکههای اجتماعی گرامی داشته میشود. بر اساس یک پست که در حساب فیسبوکِ North Shore Black Bear Society قرار گرفته، غذاها را مردم به عمد برای وسوسه کردن خرس در آنجا میگذاشتند تا از او فیلم و عکس تهیه کنند. پست در ادامه بیان میکند:
خرس- که نامش را هاکلبری (ذغال اخته) نهاده بودند- اولین بار در 12 جولای دیده شد. قسمتی از محتوای پست به صورت زیر است:
” تو مشغول خوردن غذا از یک جعبهی غذای ارگانیک بودی که در آن به عمد باز گذاشته شده بود، با این که مشغول خوردن بودی در مقابل جابجا شدن مقاومت نکردی، ما تو را به جنگل هدایت کردیم و امیدوار بودیم که بار دیگر تو را ببینیم.”
به فاصلهی زمانی نه چندان زیادی خرس بار دیگر در کنار جاده مشغول خوردن توت دیده شد، پست در ادامه میگوید:
” همینطور که ما تو را به سمت جنگل برمیگرداندیم، تو ایستادی و یک سطل آشغال را بو کردی، ما صدایمان را بلند کردیم و قاطعانه از تو خواستیم که حرکت کنی- تو گوش کردی. تو همینطور که به راه افتادی یک ظرف صورتی روشن پر از هاکلبری (ذغال اخته) بر جا گذاشتی! تو با وجود آن همه غذای وسوسه برانگیزی که مردم برایت فراهم میکردند، غذاهای طبیعی را میخوردی و ما به تو افتخار میکردیم. از آن لحظه بود که نامت را هاکلبری گذاشتیم!”
Huckleberry, our journey together began on July 2. You were eating scraps from an organics cart – the enclosure had been…
Posted by North Shore Black Bear Society on Wednesday, August 5, 2020
پس از آن خرس بارها دیده شد.
” و تو همینطور که ما همراهت به سمت جنگل میرفتیم، زبانت را لوله میکردی و هوا را بو میکر دی، ساکنین آنجا به ما میگفتند که تو پا به املاکشان گذاشتی، امّا تو خیلی مطیع بودی و به راحتی دور میشدی. تو خرس آرام و مطیعی بودی. همسایهی تمامعیار و آرام ما. ”
اگرچه در کمال تأسف کمی بعد شرایط تغییر میکند.
” گزارشهایی از مردم آمد که تو در حال پیدا کردن غذا از کارتنهای غذای ارگانیک و سطلهای زباله دیده شدی. مردم قبول داشتند که خودشان برای چنین کاری به تو اجازه دادند، تا بتوانند از تو فیلم و عکس بگیرند و فراموش کردند که تو را به سمت جنگل برانند…و حالا حکم مرگ برای تو آمد. ای کاش مردم با صدایی قاطع تو را میراندند، چون تو مطیع بودی و میرفتی.یا آن قدر به تو احترام میگذاشتند که از اول غذا یا آشغالی در در دسترست نمینهادند. ما به تو بد کردیم، هاکلبری.”
پست ادامه مییابد تا به شکلی غمانگیز به 31 جولای میرسد که ماجرا پایانی محزون مییابد. وقتی هاکلبری مشغول خوردن توت در کنارهی جنگل بود:
” ما به سمت تو آمدیم تا مطئن شویم که سگها تو را احاطه نکردهاند یا به دنبالت نیفتادهاند، امّا وقتی به تو رسیدیم، ساکنین محلی دورهات کرده بودند تا از تو در حال خوردن غذای ارگانیک از یک جعبه فیلم بگیرند. جمعیت آن قدر زیاد بود که ما ترسیدیم تو را از آنجا برانیم، مبادا که اتفاقی بیفتد. وقتی غذا خوردنت تمام شد، تو خیلی آرام دور شدی و نگاه ما بدرقهات کرد و این آخرین باری بود که تو را دیدیم.”
پست در ادامه کمی بعدتر در همان روز را توصیف میکند:
” تو به دست مأمورین حفاظت از محیطزیست بیهوش شدی و آنها تو را با خود بردند تا بکشند. امّا تو زندگی کردن در کنار ما را دوست داشتی، چیزی که ما آدمها دوست نداشتیم. پست با این جملات به پایان میرسد. جملاتی که معتقدند هر مواجهه با هاکلبری به این شکل بود:
” تو خرس خوشذاتی بودی، ما عمیقا متأسفیم که نتوانستیم برای نجاتت کاری کنیم. همیشه جایی در قلبمان برای تو باقیست، پسر دوستداشتنی.”
منیع:Daily Hive
پیشنهاد مطالعه: